loading...
فراتر از یک رویا
محمد مهدوی بازدید : 147 پنجشنبه 05 دی 1392 نظرات (0)
علی یك دسته گل از یاس آورد ز طوبی شاخه ی احساس آورد میان باغی از گل های زهرا خوشا ام البنین عباس آورد قیامت بی حسین غوغا ندارد شفاعت بی حسین معنا ندارد حسینی باش كه در محشر نگویند چرا پرونده ات امضا ندارد با نام حسین به سینه ها گل بزنید از اشك به بارگاه او پل بزنید گویید كه هر زمان گرفتار شدید بر دامن ما دست توسل بزنید التماس دعا، عزا دار امام حسین هفتادو دو مجنون زلیلی شده عاقل هفتادو دو فرهاد به شیرین شده واصل هیهات که جان گیرد از آنها ملک الموت جان دست حسین است نه بازیچه قاتل فرش بر رونق بازار حسین می نازد عرش بر جلوه رخسار حسین می نازد ابر بر اشك عزادار حسین می نازد قبر شش گوشه به زوار حسین می نازد كربلا هم به علمدار حسین می نازد حسین میا به کوفه ، کوفه وفا ندارد ای به دل بسته ، قدری آهسته کن مدارا با ، زینب خسته.... یا حسین مظلوم.... یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن تموم حاجتا رو همه از می گیرن بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه شبای جمعه زهرا زائر این زمینه سینه زن حسینه ، یل ام البنینه دوست دارم هر چی دارم بدم به راه تو حسین تا که سینه خیز بیام میون بین الحرمین السلام ای وادی کرببلا السلام ای سرزمین پر بلا السلام ای جلوه گاه ذوالمنن السلام ای کشته های بی کفن کاش بودیم آن زمان کاری کنیم از تو و طفلان تو یاری کنیم کاش ما هم کربلایی می شدیم در رکاب تو فدایی می شدیم السلام علیک یا ابا عبدالله.... یک کاروان دل به سویت تو رهروی سوی فردا دارد می آید محرم ماه پر از یاد مولا دارد می آید محرم ماه مساجد، تکایا ماه غم و اشک و ماتم بر غربت ابن زهرا دارد می آید محرم ماه همیشه سیه پوش ماهی که هر انقلابی از یاد آن گشته پرجوش دارد می آید محرم ماه وفا قدر عباس ماه شکوه و حماسه و قله ی عقل و احساس دارد می آید محرم ماه حسین و علمدار هیهات از هرچه ذلت از زندگانی چو مردار هیهات از هرچه بیعت با هر یزید زمانه از مسلک اهل کوفه از اشک بی پشتوانه دارد می آید محرم و کربلا کل دنیاست شمر و اباالفضل و هانی نقش من و تو همین هاست باید که خود را بیابیم ما در کدامین سپاهیم؟ یا در عمل اهل حقیم یا آنکه اهل تباهیم غزه محك است عيارتان پيدا شد. وقت عمل است، شعارتان پيدا شد؟ امروز ميان كوفه و كرب و بلا با امر ولي، تبارتان پيدا شد ************ پنداشته اند كه ما ز خاموشانيم همرنگ جماعت فراموشانيم ما آرزوي كرب و بلا را داريم با ياد حسينمان كفن پوشانيم ************ مي خواند زيارت و تو را ياد آمد قلبش بشكست و ليتنا ياد آمد اي خون خدا ! دوباره لبيك بخواه از غزه شنيد و كربلا ياد آمد ************ با اسلحه و اشک و دعا می آئیم وقتی که عزا تمام شد می آئیم فعلا سرمان به کار هیئت گرم است غزه تو صبور باش ، ما می آئیم ************ شمریم اگر روز ستم خاموشیم خون است اگر آب خنک می نوشیم آنسوی جهان کرب و بلایی بر پاست ما هم دلمان خوش است مشکی پوشیم ************ با پرچم سرخ کربلا می آئیم با جامه مشکی عزا می آئیم ای غزه! به خون کشتگانت سوگند با منتقم دشت بلا می آئییم ************ بگذار بساط آه و واويلا را اينك كه گرفته ايم اذن مولا را آغشته به خون است محرم،امسال بايست به غزه برد هيئت ها را ************ عصر عاشورا خدايا باز هم تکرار شد بر سر غزه تمام کينه ها آوار شد کودکان و دختران خونين وگريان مي دوند از غم غزه دل صاحب زمان غمدار شد ************ اين غزه همان يوسف كنعاني ماست با دست برادران به چه افتاده ست كربلا لبریز عطر یاس شد. . . .نوبت جانبازی عباس شد نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند دل را اگر از حسین بگیرم چه كنم بی عشق حسین اگر بمیرم چه كنم فردا كه كسی را به كسی كاری نیست دامان حسین اگر نگیرم چه كنم با اشك هاش دفتر خود را نمور كرد در خود تمام مرثيه ها را مرور كرد ذهنش ز روضه هاي مجسم عبور كرد شاعر بساط سينه زدن را كه جور كرد احساس كرد از همه عالم جدا شده ست در بيت هاش مجلس ماتم به پا شده ست در اوج روضه خوب دلش را كه غم گرفت وقتي كه ميزو دفتر و خودكار دم گرفت وقتش رسيده بود به دستش قلم گرفت مثل هميشه رخصتي از محتشم گرفت بي اختيار شد قلمش را رها گذاشت دستي ز غيب قافيه را كربلا گذاشت يك بيت بعد واژه لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را حس كرد پا به پاش جهان گريه مي كند دارد غروب فرشچيان گريه مي كند با اين زبان چگونه بگويم چه ها كشيد بر روي خاك وخون بدني را رها كشيد او را چنان فناي خدا، بي ريا كشيد حتي براش جاي كفن؛ بوريا كشيد در خون كشيد قافيه ها را، حروف را از بس كه گريه كرد تمام لهوف را اما در اوج روضه كم آورد و رنگ باخت بالا گرفت كار و سپس آسمان گداخت اين بند را جداي همه روي نيزه ساخت خورشيد سر بريده غروبي نمي شناخت بر اوج نيزه گرم طلوعي دوباره بود او كهكشان روشن هفده ستاره بود خون جاي واژه بر لبش آورد و بعد از آن... پيشانيش پر از عرق سرد و بعد از آن... خود را ميان معركه حس كرد و بعد از آن... شاعر بريد و تاب نياورد و بعد از آن... در خلسه اي عميق خودش بود و هيچ كس شاعر كنار دفترش افتاد از نفس ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام جهان پرشور و ماتم شد همه دلها پر از غم شد بیا یا حضرت زهرا(س) ببین ماه محرم شد الا ای صاحب قلبم کجایی؟ محرم شد نمی خواهی بیایی؟ خوشا آن شور و حال و اشک و آهت خوشا آن ناله های نینوایی خوشا بر حال تو هروقت که خواهی کنار تربت آن سر جدایی از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟ بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟ اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟ یک بغل باران الله الصمد آورده ام نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟ راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟ از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟ از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟ از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    شما چه بازی را دوست دارید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 405
  • بازدید کلی : 4,490